ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات پسر نازم ایلیا

ایلیا جونم مریض احواله

سلام عمرم این روزا یخورده سرما خوردی هیچوقت دلم نمیخواست مریضی و بی حالیتو ببینم نفسم همیشه دعا میکردم همه ی دردا و غمات مال من باشه الهی قربونت برم که با وجود بی حالی و بی حوصلگیت بازم برای مامان میخندی الهی فدات شم که اینقدر صبور و مهربونی عاشقانه دوستت دارم پسر نازم عکسی هم از این روزات نگرفتم چون دیدنت با این حال واقعا ناراحتم میکنه ایشالا همیشه سالم و سر حال باشی همه ی امیدم   ...
15 بهمن 1391

عکس آتلیه در چهار و نیم ماهگی

قربونت برم مامانی که با اینکه کوچولو بودی و خسته شدی ولی واسه عکس گرفتن کلی همکاری کردی راستی بردمت همونجایی که واسه عروسیمون رفتیم عکس گرفتیم و اونام تعجببب که چرا به این زودی ...خخخخخ خوب من عاشق نی نی بودم و خواستم با وجود نازنینت زندگیمونو کامل و لذت بخش کنم خدای مهربونم کوچولوی نازنینی رو بهم داد که بزرگترین نعمت زندگیمونه و همیشه شکرگزاریم فقط تا آخر عمرم سلامتی و خوشحالی و عاقبت بخیری تورو ازش میخوام . عکس زیاد داشتی ولی چند تاشو بیشتر برات نمیذارم   بقیه در ادامه مطلب ...
9 بهمن 1391

5 ماهگی کوچولوی من

کوچولوی نازنینم 5 ماهگی خودش رو در حالی کامل میکنه که: اول بگم که خداروشکر شصتتو خیلی خیلی کم میخوری که میشه گفت تقریباً دیگه نمیخوری آفرررررین گل پسرمم پاهاتو با دست میگیری و باهاشون بازی میکنی هنوز بطرف دهنت نمیبری الهییییی قربونت برم عمرمم خیلی دلت میخواد هر چی میخوریم و بهت بدیم آخه هر وقت چیزی تو دست منو بابایی هست شما بزوور دستمونو میگیری و بطرف دهنت میبری و هر وقت بغل یکی دیگه هستی و میخوام بغلت کنم دستتو بطرفم دراز میکنی و وقتی بخوان از بغلم بگیرنت سرتو برمیگردونی به طرفم که یعنی نمیخوامم بیاممم... از حرف زدن و آواز خوندنتم بگمم که حسابی ..... البته مامانی شما گل پسری و باید یخورده رعایت کنییی!!!خخخخخخخخ راستی بالاخره کشف...
4 بهمن 1391

ایلیا و بابا جون

بابا جون مهربونت هر روز قبل از اینکه برم سر کارصبح میاد خونمون و باهات کلی بازی میکنه و بعد با هم میریم شرکت و تو با مامان جون خونه میمونی. بابا جونت خیلی مهربونه عزیزم واسه هممون حسابی زحمت کشیده . انشالا همیشه سالم باشه و سایه ش بالا سرمون ، منم که همه میدونن خییییییییییلی زیاد دوسش دارم راستی بابا جون تو وایستادن شما نقش خیلییییی زیادی داشته اینم مدرکش:   ...
4 بهمن 1391

برای ایلیا یکی یدونه ی مامان

کاش میدانستی زندگی با همه ی وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی حس جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگر آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند دوستت دارم مامانی ...
26 دی 1391

غلت زدن ایلیای من

فسقلی سخت کوش من  بعد از کلیییییییییی تلاش بلاخره در 3  ماه و 24 روزگی تونست غلت بزنه  چند تا عکس و بالاخره خسته شد پسرم     ...
19 دی 1391